شش جهت

فریاد که از شش جهتم راه ببستند / آن خال وخط و زلف و رخ و عارض و قامت
  • شش جهت

    فریاد که از شش جهتم راه ببستند / آن خال وخط و زلف و رخ و عارض و قامت

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۸ ب.ظ

شال عزای من

همیشه دوست داشتم که تو محرم شال عزا داشته باشم، به دوستم غبطه میخوردم که کل محرم شال عزا روی گردنشه. اما خب جایی ندیده بودم که بخرم، شاید هم تنبلی کرده بودم و نرفته بودم دنبالش.

دیروز جایی کار داشتم، هنوز کارم تموم نشوه بود که اذان ظهر رو گفتن، چون اونجا نماز خونه داشت، رفتم که نمازم رو بخونم، داشتم کفش هامو درمیاوردم که یک نفر یک شال سیاه انداخت گردنم و گفت التماس دعا

بهش گفتم من از بچه های اینجا نیستم، اگر برای کارکنان هست من برندارم (هر چند شال رو دو دستی چسبیده بودم و تو دلم دعا میکردم که بهم بگن اشکالی نداره) خانم ِ لبخندی زد و گفت این نذر یکی از بچه ها بوده گفته به همه اونایی که میان نماز هدیه بدیم، قسمت خودت بوده. حس خوب و عجیبی بود

امروز روز تاسوعاست؛ دعا میکنم بتونیم این تاسوعا و عاشورا رو اونطور که باید درک کنیم

پروردگارا راضی نباش از کسانی باشیم که عمری از حسین (علیه السلام) دم زدند و در لحظه‌ی نیاز به دردش نخوردند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۱۳
دختری آرام با سه نقطه ی اضافه

شال عزا

محرم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی