سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۰۴ ق.ظ
مهمانی
یک خانواده با دو تا بچه را در نظر بگیرین!
ماجرا از اونجایی شروع میشه که این خانواده به یک مهمونی بزرگ دعوت میشن. بالاخره روز مهمونی میرسه، اما فرزند کوچیک خانواده توی راه تو ماشین خوابش میبره، و در کل مهمونی هم از خواب بیدار نمیشه!
فردا صبح که بچه از خواب بیدار میشه! داداش بزرگترش براش تعریف میکنه که تو مهمونی چه خبر بود، چه چیزایی خورده اند، چه بازی هایی کرده اند و هدیه هایی که گرفته بهش نشون میده!
مهمونی که واقعیت داشت! این بچه هم که تو مهمونی بود، اما کل مهمونی رو خواب بود و هیچی نصیبش نشد!
حس الان من نسبت به این ماه مبارک، حس همون بچه کوچیکه است . با این تفاوت که ماه مهمانی خدا هنوز تموم نشده البته فرصتی زیادی باقی نمونده! خدایا کمکم کن که دیگه غفلت نکنم.
پی نوشت: التماس دعا :)